سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
|
*
|
وآن چه خود داشت ز بیگانه تمنامیکرد
|
گوهری کز صدف کُوْن و مکان بیرون است
|
|
طلب از گمشدگانِ لبِ دریا میکرد
|
مشکل خویش برِ پیرِ مُغان بردم دوش
|
*
|
کو به تاییدِ نظر حلّ معما میکرد
|
دیدمش خرم و خندان، قدحِ باده به دست
|
*
|
واندر آن آینه صد گونه تماشامیکرد
|
گفتم: این جام جهانبین به تو کِی دادحکیم؟
|
*
|
گفت: آن روز که این گنبد مینامیکرد
|
بیدلی، در همه احوال، خدا با او بود
|
*
|
او نمیدیدش و از دور "خدایا" میکرد
|
این همه شعبده خویش که میکرد اینجا
|
*
|
سامریپیشعصاوید بیضامیکرد
|
گفت: «آن یار، کز او گشت سر دار بلند،
|
*
|
جرمش این بود که اسرار هویدامیکرد»
|
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
|
*
|
دیگران هم بکنند آن چه مسیحا میکرد
|
گفتمش «سلسلهی زلف بتان از پی چیست؟
|
*
|
گفت: «حافظ گلهای از دل شیدا میکرد!»
|